سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رادیو جیــــــــــــــــــبی

با سلام

عمرا اگه منو یادتون باشه.

هرکاری می کنم نوشتنم نمیاد.فکر کنم دیگه خیلی پیر شدم.

زیاد حرف باسه زدن ندارم تازشم اگه ام داشته باشم هیچی نگم بهتره.

بعد از سه سال دوری ازنت که تونستم با بدبختی پسورد وبلاگمو پیدا کنمو بیام بعضیاااااااااااااااا لطف کردنوبعضی کامنتای توهینو تحقیر باسم گذاشتن، که من همین جا در حضور همه ازشون تشکر می کنم وبهشون می گم که خیلی بی ادب تشریف دارین و به کسی ربطی نداره که من چی مینویسمو چی می گم. اینجا چاردیواریمه و اختیارشو دارم اصلنم هر چقدم دلم بخواد از زندگیه شخصیم میگم بعضا هم اگه فکر می کنن نوشته هام هیچ نکته آموزنده ای باسشون نداره خب نخونن.والا خب.

بیخیال بابا.من که مثه بعضیا اهل دعوا نیستم.

چقد بده که نوشتنم نمیاد.

 


نوشته شده در دوشنبه 90/5/10ساعت 9:7 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

آقا بالاخره این دانشگاه پاچمونو ول کردو بعد از ماهها خرخونی برگشتیم ده خودمون.درسته سوء تغذیه گرفتم ولی خب به قزوین بودن می ارزید.اصلا من اینجا حال نمی کنم.دوس دارم برگردم new cityeخودم .ولم کنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد من می خوام برم.مامااااااااااااان

اصلا دلم باسه همه ی دوست جونام یه زره شده.اینجا هیچکی اینو نمی فهمه.نمی فهمن که من اون دوس جونامو بهاینجا ترجیح می دم.

بابا اونجا که بودیم یه اوقات فراغتی بود یه زمان خرخونی ای بود یه زمانه کوفتی بود بابا یه زهره ماری بود اینجا راستش قبل از اینکه بیام گفتن هست ولی والا تو این یه هفته ای کهاینجام چیزی نبوده جز خواب و خواب و خواب البته خوراکم بوده ها ولی خب نه اینکه اینجانب از طراف مامان خانم تحت رژیم می باشم اونم زیاد نمی جسبه تازه تا می یام مزه ی کوفتی رو بچشیم باید بکشیم کنار اخه اینم شد زندگی؟

دلم برات بگه که ممنوع الاینترنت هم که هستم باور بفرمایید من واسه این دو خط خزءولات باید فرسنگها راه رو اونم با پای پیاده بیام.اتو هم که نمی شه استفاده کرد خلاصه دانشجوییو بی پولیو از این حرفا دیگه خودتون مه بهتر می دونید .

گوشه بد بخت منم که شده دکور نه اینکه من همه ی زندگیم به گوشیم وابستس و نه اینکه الان یه سالی می شه شارژ ندارهخیــــــــــــــــــلی راحت خاموشش کردم انداختمش ته کمد فقط شب به شب قبل از خواب یه بار روشن می کنم که احیانا اگه اس ام اسی اومده بود از زیر نظر بنده رد شده باشه جواب هم که بحمدالله نمی تونم بدم.اخه اینم شد زندگی؟

خلاصه تابستونی افسردگی مزمن رو گرفتیم دیگه.

اعصابه همه رو هم که خورد کردم.این بابا خان صبح که می ره سر کار من خوبم.ظهر که می زنگه همه حرف می زنم ولی من باز خوابم شبم که میاد باز من خوابم.خداییش عجب برنامه ای شده تابستون امسال.بابا من می خوام برگردم قزویـــــــــــــــــــــــــــن

دیروز مملی رو با هزار جزو التماس فرستادیم تا آقا با دوچرخش بره سرکوچه دوتال روزنامه ی نیازمندی واسه خواهر دپسردش بگیره بلکم یه کاری پیدا شد ما هم اینقدر نخابیدیم.تازه اون موقه بود که فهمیدم طفلی این دختر خانمای تحصیل کرده ای که نشستن تو خونه و قالی می بافن چرا سر کار نمی رن.آقا نمی ذارن.نمی ذرن دیگه.آقا من دور هر کاری خط نکشیدم صد تا بهونه پشتش بود.حالا بدبختی اینجاس که اینجور مواقع همه واسه آدم شاخ می شن.آخه بگو باقالی تو ته پیازی سر پیازی با این یه وجب قدت داری واسه من شاخو شونه می کشی.؟فک کن داداشه ده سالت بخواد بگه تو کجا بری و کجا نری.اون بابا خان هم که فقط نشسته اونجا زنگ می زنه می گه نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نمی شه اینجا مرد داره اونجا روه این یارو مجرده اون یارو کوفته اون یاره مرض داره بابا آخه به من چه منه بدبخت قراره برم اونجا کار کنم قرار نیس برم ....

اون مامان خانمم که نشسته اونجا هر چی باباهه می گه تایید کنه.آخه یکی به درد من برسه.بعدا می گن دختر جوون مثه دسته ی گل افتاده گوشه ی خونه افسردگی مزمن گرفته خب همین کارارو می کنید دیگه.

الانم اومدم کارناممو ببینمو برم دوباره بشینم گوشه خونه.البته از وضع نمره هام که خودم خبر دارم فقط بهونه ای بود واسه بیرون اومدن.از خدا که پنهون نیست هز شما چه پنهون یک عدد از درس های دروس اختصاصی رو هم بدون اجازه ی مامان و با اجازه ی اینجانب حذف نمودم.آقااصلا دلم می خواد.واحدمه اختیارشو دارم.در ثانی من فقط روزی دو بار با تلفن کارتی تو این بی پولی با وضع دانشجویی زنگ می زدم التماس این مامان خانمو می کردمو کلی دلیلو برهان می یاوردم تا بلکه با رضایت مامی درسو حذف کنم ولی خب به من چه که دلایلم واسه مامی قانع کننده نبود دیگه منم رفتم حذفش کردم.

وااااااااااااااااااااااااای الان یه ساعته به خاطر جناب عالی نشستم اینجا حتما الان باید 600 تومن هم پیاده شم.بفرما.همش تقصیره جنابعالیه.واقعا که....تو نمی دونی من دانشجوام؟.....تو نمی دونی دانشجو باید دو زاری رو تو هوا بزنه.....تو نمی دونی من بی کارم؟......زود باش دنگ منو حساب کن.

زود بااااااااااااااااااااش


نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 7:47 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

ایندفه که اومدم خونه دلم واسه همه تنگیده بود.درسته همه هستن الا داداشیم ولی انگار هیچکی نیست.داداشی رفت سربازی.رفت که آقا بشه.مرد بشه.

یادمه همیشه از سربازی فراری بود.همیشه.هر وقتم تو خونه از این حرفا می شد یه جورایی می زد بیرون.

دلم می سوزه  واسه لحظه ای که منتظرم بودو منه مزخرف به خاطر این کلاسای لعنتی نتونستم بدرقش کنم.

ای کاش الان که خونه ام زمان بر می گشت عقب تا خودم نه از پشت تلفنو با اس ام اس خودم وایمی سادم جلوشو می بوسیدمشو می گفتم خدا به همرات داداشی بعدش یه کاسه آب می ریختم پشتش تا زود زود برگرده.می خواستم وقتی می ره یه عالمه خوراکی واسش بخرمو بذارم تو ساکش .لعنت به هر چی کلاسو درسه.منه نفهم خیال می کردم تو سربازی گوشی هم می برن هر شب واسه اینکه از دلش در بیارم بهش اس ام اس مید ادم به خیال اینکه می خونه و جواب نمی ده.دلم واسش یه زره شده.

آدما قدر همو وقتی می فهمن که از هم دورن که دیگه اون موقه هم فاییده نداره.

اون موقه ها که نرفته بود هر وقت بر می گشتم کارمون تیکه پرونیو تو سر هم زدن بود نبود روزی که مامان از دسته منو داداشی سرمون داد نزنه. هیچوقت فکر نمی کردم  منی که چشم دیدن داداشیمو نداشتمو همیشه فکر می کردم دنبال زیراب زنیه من پیش مامان باباس  بشینمو از دلتنگیش گریه کنم.

داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

دلم واست یه زره شده.کجایی؟تو که آقا بودی.مرد بودی اصلا سربازی رفتی چی کار؟

مامان می گفت تو فرودگاه وقتی داشت سوار می شد به آبجیه بی معرفتش سلام رسوند.

 لعنت به من با این ابجی شدنم وقتی نتونم لحظه ی خداحافظی کنار داداشیم باشم.

تو خونه عکسشو گذاشتم رو دسک ناپ به خیال اینکه پیشمونه ولی هیچی جای کنار هم بودنو نمی گیره.

داداشیه گلم ای کاش اونجا کافی نت داشت حداقل می یومدی حرفامو می خوندی.

اینا همش از پشیمونیه به خدا.

من دیگه اون آبجیه مسخره ی بدجنس نیستم. تازه هر چی هم که بخوای زودی بهت یاد می دم. اصلنم دیگه نمی گم که وقت ندارمو کار دارم.

داداشی کجایی ببینی دارم از دوریت گیه می کنم؟اخه این آبجیه دلسنگه تو دلش واسه یکی تنگ شده اونم داداشیشه.

داداشی راستی تو این دو روز که من برگشتم دوتا از دوست دخترات زنگ زدن. فکر کنم یادت رفته بود بهشون بسپاری زنگ نزنن ،شایدم اونا از قلم افتادن. طفلکی اونا هم تازه فهمیدن کی از کنارشون رفته.

یادته هر وقت می یومدم خونه سر کامی با هم دعوا داشتیم؟

داداشی قول می دم تا برگردی کل کامی رو فرمت کنم . مگه هر وقت می یومدم تهران همینو ازم نمی خواستی؟به خدا ایندفه دیگه اذیت نمی کنم.

قاب عکستم دیگه از روی میز بر نمی دارم به جاش وب کم بذارم به خدا می ذارمت رو سرم.

لعنت به این خطا که همیشه ی خدا اشغاله .به جونه مامان تو این دوروز صد بار پادگانو گرفتم ولی هر صد بارم یا اشغاله یا جواب نمی دن.

به جونه داداشی که دیگه دخمله خوبی شدم دیگه چوقولیتو پیشه بابا نمی کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.

دلم واست تنگ شده یه عالمه زود برگرد توراخدا .منو که می شناسی کافیه بهونه بدی دستم دیگه عمرن لای کتابارو وا نمی کنم.الانم که داداشیم پیشم نیست عمرن طرف جزو ه و دفتر نمی رم تا برگردی.

 


نوشته شده در دوشنبه 87/1/26ساعت 5:1 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |

بابا به قول خودم گفتنی عجب حل و حاسیــــــــــــه.آره جونه تو!!!

فکر کن بعد از یه قرنو خورده ای دوباره همون برنامه های قبلی.

چه حالی می ده.

فکر کن...

وقتی مامان اجازه داد که امشب دوباره مثه اونوقتا همون وقتا دیگه اره اونوقتااااااااااااااااااا دوباره شب اونم ساعت 3 پاشمو کامی رو روشن کنم چه حالی کردیم.هر دومون.هم من هم داداشی.

از خوشحالی داشتیم با ل در میاوردیم.

اینا...ببین....جونه تو در آوردیم.

اینا دیگـــــــــــــــــه

خلاصه عینهو فشنگ مثه اون وقتا پریدیم ساعتو کوک کنیم.بعد دوباره مثه اونوقتا سر این که کدوممون اول بیاد یه ساعت تو سر هم زدیم.بعدشم که خودتون می دونید دیگه داداشی خب همیشه کم میاره آخه نه اینکه خانوما دیگه بترکون مقدمن اینجا هم اول من باید آن می شدم دیگه... بعدشم هر دو خوشحـــــــــــــال رفتیم کارت خریدیم.

 

آخ که چقدر حال می ده.

داداشیم زودی پریدو دوباره عینهو فشنک آهنگای کبیری رو ریخت تو کامی.

آخه من باهاشون خیلی خاطره دارم.باهاشون حال می کنم.اونم می دونه.تا دوباره عینهو اون وقتا شب که پا می شیم اونارو گوش بدیییییم.

آی که چقدر حال می ده خداااااااااا!!!!

دیوونه ایم نه؟

اکشال نداره.حال می ده .

ساعتو که کوک کردیم و خوابیدیم هر دومون زرتو زرت یه خط در میون بیدار می شدیم ساعتو چک می کردیم.اینگاری که ما قراره ساعتو بیدار کنیم.

البته هر دومون عینهو میت غیر متحرک بودیم.میت دیگه.میت که اصلا تحرک نداره که منم چت کردما!!

همینجوری که ولو شده بودیم یه ی هویی یادمون اومد که بابا یاهو مسنجرم که تقریبا یه سالی می شه تو این کامی نصب نشده.

هــــــــــی...

 طفلکی!!!

اونم برداشتیم نصب کردیم. خوابیدیم.الانم یه نیم ساعتی می شه که آره دیگــــــــــــــــــــه...


دیگه برات بگم که نه که نصفه شبه چرتو پرتم نمی یاد خب.

 چی کار کنم وسط خواب دیدن بودم که ساعته دنگ و دنگش در اومد.

نفهمه دیگه...

 هیچــــــــــــــی نوفهمه!!!

 

تازشم کارنامه هامونو دادن.

تازشم همه رو پاس کردم.

یالا یکی به من جاییزه بده.یالاااااااااااااااااا

آقا من جاییزه می خوام.یعنی چی که هیچکی منو تشویق نمی کنه.زووووووووووووووووووووووووود .جاییزه نمی دن بعدن می گن بچه افت تحصیلی داره.خب همینه دیگه پس فردا همه رو افتادم نشونت می دم.اونوقت تو گوشت می مونه جاییزه باسم بخری.

حالا اکشال نداره حتما رفتید بخرید.من تا آخرش صبر می کنم جاییزه هارم بندازید تو همون صندوق کامنتا بعدا خودم جداشون می کنم.

نامرد استاد ریاضی کم مونده بود منو بندازه.من نمی دونم این چه جوری دلش اومده.نـــــــــــــــــــــــــه!!!

ایح تیمالن قیافه ی معصومانه ی منو موقه ی نمره دادن یادش نبوده وگرنه به دختر به این متینی و مظلومی و ساکتی و آرومی و نازی و گلی . ماهی و نجیبی و.......10 که نمی دن که.

ها

من گفتم 10؟؟

نــــــــــــــه

این چه حرفیه منو 10.؟؟

عمرااااااااا.

ایمکان نداره.

اصلا حرفشم نزن.

حتما اشتباهی تو تصحیح اوراق رخ داده.البته من تو فکر زدن اعتراض هستما شما خودشه ناراحن نکن زیاد.

خب ایشکال نداره.

حالا اینو میشه گفت شاید استاد قیافه ی معصومانه ی یه دختر معصومو یادش نبوده که چنین نمر ه ای واسش رد کرده اون اخلاق چرا آخه به من داده 15؟؟؟؟؟؟

 

هاااااااا؟؟!!

15؟

نه بابا

کی گفته؟

من گفتم؟

عمرررررررررررررا...

اصلا حرفشم نزن.

ایحتمالا از دستش در رفته.

حالا بگذریم.

بالاخره استاده دیگه

اصلا عشقش می کشه منو بندازه

ها؟

اینداخته مگه؟

نه بابا این یکی به جــــــــــونه اون یارو شایعس.بابا این مطبوعاتیا شایعه درس کردن.به جونه خودش شایعاته.همش دروغــــــــــــــه...

عمرا؟

منو بندازه؟

یعنی چی؟

مامانمو میارم سرش...

 مگه کشکه؟

هـــــــــــــــــی نفس کــــــــــــــــش!!!

شق

شق

شتلق

.

.

.

هـــــــــــــــا

دیدی حالشو گرفتم؟

نه خداییش حال کردی؟

اینارو باید اینجوری حالشونو گرفت...

حالا بیایید یه خورده بخندیم  حال کنیم

ها

ها

ها ها ها

هو

هو

هی هی هی

هی

هی

 

دیم دادام

دیم دیم دیم دارارم دارام دارام دام

حالا همه دستا بالا

دام دادام دادام دام

دادا دادام دام دام

ای بابا ریتمو خراب کرد ی دیگه خب بلد نیستی نخون دیگه

بسه دیگه

عزیزان به جایگاهاشون برگردن.

دستاتونم بیارید پایین دیگه نصفه شبی مگه وقته کف زدنه؟

دو مین تنهاتون گذاشتما ببین کلاسو گذاشتن روسرشون.عینهو بچه های کلاس اولی می مونن.بابا شما دیگه بزرگ شدید.والا زشته بلا زشته....

اصلا کلاس تعطیله

برید خونه هاتون.

آقا برو اینجا وای نسا

کلاس تعطیله

 


نوشته شده در یکشنبه 86/11/21ساعت 5:13 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

مامااااااااااااااااااااااااااان دلم باسه اینجا تگن شده بـــــــــــــــــــــــــــــــود.

اصلا به من کار نداشته باشید بذارید گیه کنم.

اوااااااااااااااااا اواااااااااااااااااااااااا(اینا گریس اوا نیس که)اوووووووووووووووووووووووووووووووااا

نه ولم کن.ول کن می خوام گیه کنم.

دلم با سه اینجا یه زززززززره شده بود.

پاشو بذا نیگات کنم .

چقدر بزرگ شدی گلم؟به به حال می کنم.بابا عجب قدی کشیدی.چه سری چه دمی عجب پایی پرو بالت سیـــــــــــاه ...بابا یکی جلو منو بگیره .

مامااااااااااااااااااااااااان

فکر کنم یه سه ماهی می شه؟

هــــــــــــــــــــی...

 ببین روزگار با آدماش چی کار می کنه؟دیدی؟نه! جونه من دیدی؟ندیدی یعنی؟اون بمیره واقعا ندیدی؟

اون آقاهه کفن شه ندیدی؟

خب تو کوری پس.یعنی ببخشید چشمات موچ چل داره.

همینه دیگه .

دیگه از این بدتر که یه بلاگر ماهرو از وبلاگش جدا کنن؟

بابا لعنت به هر چی درس و دانشگاهه که اینجوری جدایی می ندازه. آقا نخواستیم.اصرار نکن.تو بمیری من دیگه پامو تو اون دانشگا نمی ذارم.نه اصرار نکن.پاچمو ول کن بابا اصلا ایم کان نداره...

نــــــــــــــــــــــه

بذا گریه کنم.

ماماااااااااااااااااااااااااااااان...

دلم پره خــــــــب!!

الان دارم از شدت ناراحنی دگمه های کی بردو می کنم.(نــــــــــــــــــــــــــــه!! این چه طرز خوندنه.گفتم می کنم.یعنی از جا می کنم.در می یارم)آره بابا، حواست باشه اشتبایی نخونی دیگه.

همین آدمای بی سوادن که باعث می شن یه سری وبلاگ بی گناه به جرم مفاسد اجتماعی فیلتر شن دیگه.

راستی چه خبر؟

آخه نه اینکه من تقریبا یه قرنی می شه آن نشدم همه چی از یادم رفته.هنوزم فیلتیرینگ می کنن یعنی؟ارهههههههههه!!

خب به ما چه ...

هِِِِِِِِِِِِِِِِِِِـــــــــــــــــــی...

یاهو مسنجر!!!

چی بود اصلا؟؟؟

سخت افزار؟

نرم افزار؟

یادم نیست

اصرار نکن

فقط یادمه چیز خوفی بود

یادش بخیر!!!

ساعت 2 نصفه شب...

صدای زنگ ساعت...

واااااااااااااااای

عجب دوران خوفی بـــــــــــــــــــــــود

مامااااااااااااااااااااااااااااان

من بازم چت می خوااااااااااااااااااام

اووووووووووووووووووووا

اوووووووووووووواا

 

آره بابا

خیلی خوف بود

فک کنم یه دوره ای معتادشم شده بودم.

بابا عجب آدمی بوداااااااااا

ببین روز گار چه می کنه .این صد بار.

شرمنده.اگه زرتو زرت تکرار می کنم محض تاکیده.یعنی که شما دقت کنید که چه می کنه این روزگــــــــــار.

آقا همین که خواستم بیام آپ کنم از یه طرف خوشحااااااااااااااااال از اون طرف پسورد یادم نمی یومد.هر چی از یمین و یسار به این کله فشار اوردیم بی فاییده بود.خب بالاخره آی کیویی گفتن ظرفیتی گفتن.کامپیوترم باشه بعد از این همه مدت خب یادش می ره دیگه.خلاصه 60 تا خزئولات وارد کردم تا پارسی جون مجوز ورود دادن.

آقا مرسی.خیلی آقایی.

جبران می کنیم.

دیگه دلم باست بگه که بالاخره بعد از سه ماه جون کندنو عرق ریختن دولت حال دادو بعد از سه ماه پاچمونو ول کرد گفت برید تا اول بهمن حال کنید.

خب عزیزان 3 ...2...1...

حــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال

حال کردید ؟خب بسه دیگه همین قدر.خودتونو جمعو جور کنید  تا کسی نیومده....

بابا دولت خیلی آقایی.حال کردیم.

ماله شمارم جبران می کنیم.

البته تعطیلات که چه عرض کنم اینجا شدیم کزت.

آه دیگه کزت...

قربونه خوابگاه برم که یه هفته پشت سر همم بخوابی کسی سراغتو نمی گیره.اینجا بخوای نخوای 6 به بعد باید ناهارتم خورده باشی.

بعدشم که چه بخوری چه نخوری  ظرفا با توس.

آی روزگار ببین چه می کنی با آدما.....

آقا دلم می خوااااااااااااااااااااااد.

دیگه بستونه.زیادی داره تو وبلاگم بتون خوش می گذره.

برو دیگه.

ااااا

برو دیگه

آقا برو.

پراید آلبالویی ...

آقا حرکت کن وای نسا...

پرو

 پروووووووووووووو

وایساده نیگا نیگا می کنه.

بــــــــــــــــــــله.خب می دونم خوشگل ندیدید اینم می دونم که من خیلی خانم و نازم.ولی حالا شما کوتا بیا.اینقدر نیگا می کنی مردم چی می گن؟

ای باب برو دیگه دهنه مردمم که نمی شه بست.پس فردا از همین نیگاها فیلم می گیرن می دن بیرون حالا بیا جمش کن.

برو آقا برو.

بروووووووووووو

ماماااااااااااااااان

این آقا هه نمی ره.

پررو

پررو

اصلا خونه ی خودمونه

 

هـــــــــــــــــــــــــی

یارو...

نظر یادت نره.


نوشته شده در چهارشنبه 86/10/26ساعت 9:54 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |

سلام  بچه ها جونم.خوفید؟خوشید؟سلامتید؟دماغتون چاغه؟کیفتون کوکه؟

دلتونم که طبق معمول واسه من یه ریزه شده بود.بله می دونم .می دونم.خودتونو کنترل کنید کنترلتونو آرامش کنید.آرامشتونو  چیز کنید....

اه چقدر چرتو پرت می گم.حالا مثلا با هزار اصرارو خواهش  مدیر خوابگاهو کشوندم چار طبقه بالا که بیاد اینجا این کامی رو واسه من روشن کنه که ما هم همچینی بعد از قرنی اگه خدا بخواد یه دو کلمه برنامه نویسی کار کنیم که گویا خدا نمی خواد اینگار اونم همچینی ترجیه می ده آک بمونه.خب بمونه به ما چه.ما که تا الانش حرفی نزدیم از اینجا به بعدشم راضیییم به راضای خدا.

می گمااااااااااااا

فکر کردم حالا بیام یه سی چل تا نظر واسم گذاشتید.بابا خیلی حال دادید.دمتون گرم.انگار من پامو اینجا نذارم کسی پاشو نمی ذاره اینجا .یکی نیست بیاد اینجا ببینه من مردم زنده ام تو گورم رو گورم کجام؟

مردم رفیق دارن ما هم داریم دیگه.البته یه یکی دو تا یی داشتیم که فکر نمی کنم دیگه چیزی ازشون مونده باشه.گویا باید دوباره شروع به تبلیغ کنیم بلکم یه دو نفر افتخار دادن یه چند مین وقت واسه این چرندیات بنده گذاشتن یه دو تا هم کامنت گذاشتن بنده رو مسرور فرمودن.

جاتون خالی به مناسبت نیومدن استاد کلاس یکی از بروبچز اتاق یه الویه درس کردیم باقلوا.البته به همون شیوه ی دنگیه خودمون.

نکته(همه حواسا تو کلاس استاد دارن نطق می کنن.دلم برات بگه که ما یه تارف زدیم اونام که قربونم برن از خدا خاسته  دیگه.مجبور شدیم  واسه یه لقمه الویه  که معلوم نشد افتاد کدوم طرف معده600 تومن تنهایی یعنی تنهاییه تنهاییا باور می کنی آره دیگه پیاده شدیم.بابا یکی نیس به اینا بفهمونه دانشجوییما مثلا.به قول مامان دانشجو جماعت باید دوزاری رو تو هوا بزنه.خوب بزنه به ماچه ماکه جلوشو نگرفتیم که.شما اگه دوزاری تو هوا دیدی مارو بی خبر نذار.

دلم واست بگه شارژ گوشمونم که تموم شده  گوشیه بدون شارژم  نه اینکه مثله زنبور بی عسله (چه ربطی داشت) شارژش که تموم می شه می ندازیمش تهه چمدون که اون ریختشو نبینیم یه وقت هوس کنیم اس ام اسی احیانا زنگی چیزی بزنیم. عزیزان اگه  تمایل دارن شارج گوشیه بنده رو تامین کنن  من در اسرع وقت برای دادن شماره حساب در خدمتم.اصلا هم خجالت نکشید اشکالی نداره من اصلا ناراحت نمی شم.شما راحت باشید.اجرتونم ایشالا با خدا.

خب دیگه باید برم.دانشجویان عزیز خسته نباشید. مبحث این جلسه ی برنامه نویسی در همین جا به پایان می رسه.چقدم برنامه نوشتم .اصلا بترکون.از چشمو گوشم همین طور برنامس که داره تراوش می کنه.

پیام اخلاقی رم دیگه بی خیال شدیم این دفه به جاش یه جبرانی آخر ترم واستون می ذارم.برید حال کنید.

 


نوشته شده در دوشنبه 86/8/28ساعت 11:22 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |

سلامی چو بوی خوش››››››››››››››› چیز...قورمه سبزی.خوبه؟آخه دلم خیلی واسه قرمه سبزی تنگیده.نه این که آشپزی بلد نباشما نه اصلا این چه حرفیه بلدم منتها وقتشو ندارم.حالا شما بگذر دیگه.

اینجا معجوزم.هان ؟یعنی عاجزم .خدا پدر اون برنامه نویسی رو که wordoنوشت بیامورزه .با این wordpade عهد بوقی اصلا نمی شه کار کرد  .الانم اینجا ندارن دیگه. منم اصلا راحت نیستم.می گم چه خوبه من اینجارو دارما واسه چرتو پرت گفتن خیلی خوبه .اخه دیگه نمی ذارن مثه قبلنا موقع حرفیدن خزءولات تحویلشون بدم.نا سلامتی ما هم دانشجوییم خب. تازه .کجاشو دیدی ؟قراره این ترم  دسته هر چی دانشجوی مشروطی و با کلاسه از پشت ببندم.بابا سختههههههههههههههه.به خدا درسامون خیلی خفن سخته.سر کلاس ریاضی که آدم گیج می زنه. این استاده کچله ما از اون دقیقه ی اول تا لحظه ی آخری که  قیافشو مجبوریم متحمل بشیم ما رو میرزا بنویس فرض می کنه  و تا می تونه همه چیرو واسه ما دیکته می کن.خب طفلی چه کنه ؟دانشجوا که شغل اصلیشون متکدی گری باشه و وسعشون به خرید کتابای 500 صفه ای نرسه مجبورن عینه دور از جونه شما و من خر بنویسن دیگه.آخر ترمم که شده همه می بینیم ریاضی هیچی بارمون نشده که هیچ دستخطمونم بد بود بدترم شده فقط یه مزیتی که داره شبیه کلاسای تند نویسه.خوبه خب .همینجوریه که می کن دانشگا درس زندگی می ده دیگه.یه استاد قشنگم داریم که طفلی یه خورده بگی نگی عقده ای بار اومده خب دسته خودشم نیست دیگه .پسری که تا 30 سالگی عذب بمونه عقده ای هم می شه دیگه اینم از عوارض به تعویق انداختن ازدواجه.البته من فکر می کنم تا الان مامان ایشون تموم تلاشه خودشونو واسه ی انداختن پسرشون به همه ی دخترای این شهر کردن ولی خب دیگه نتیجه نداده و حالا ما ی بیچاره باید جور خوشتیپی و خوشگلی و خوش اخلاقیه مفرط این بیچاره رو بکشیم.می گفتم .این استاد قشنگ ما از روز اول ترم گفت آقا این خط ایناهاش ------------------------- اینم نشون (حالا نشونو دیگه بلد نیستم اینجا عملی نشونتون بدم فعلا به همون خط بسنده کنید) می گفتم بله گفت این این. اینم این .من این ترم همه ی دخترای کلاسو می اندازم.این دیگه فکر کنم نهایت عقده ی یه استادو می تونه نشون بده که باعث شد منو چند عدد از این بروبچز بی کار بگردیم دونباله یه دختر بدبخت تا بدبخت ترش کنیمو این استادو هم از این تنهایی در بیاریم بلکه مهر ما تو دلش نشستو ما رو نینداخت.

 

خب دیگههههه.واسه ایندفه بسه.پیام اخلاقیامم فعلا ته کشیده.حالا من یه ساعت واستون فک زدم شما که نمی تونید همینجوری بی تفاوت باشید که .اجرتون با خدا .واسه این دیوونه ی تنها فقط دعا کنید. دیگه حرفی ندارم.این دفه هم تموم شده.آره دیگه .برو پایین یه سی چل تا نظر بده بعد راتو بگیر برو.

 

 


نوشته شده در جمعه 86/8/4ساعت 11:16 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |

اول قراااااااار نبود بسوزند عاشقان

بعدا قرار شد بسوزند عاشقان

آره جونم اینجوریاس !!اینقدر بهت گفتم  بابا آخر عاقبت نداره ها. بیچاره می شیا.دیدی کشکی کشکی سرت شیره مالیدن؟ حالا بسوز.ولی می دونم تو از عاقبتش همچین با خبر با خبرم نبودی که .همینه دیگه. منم که گفته بودم آقا مجوز نداری شاعر نشو...اصلا به ما چه!! ما که جزو مشمولان این خزئولات نیستیم که. به قول مامانم تو هنوز دهنت بوی شیر می ده... هر چند شیری که ندیدیم که. تا اونجا که یادمونه هر چی بوده شیرخشک بوده و بس.اصلا به ما چه!!!فعلا که بزرگ شدیم رفت دیگه. حالا به هر زوری بود.

خلاصه از ما گفتن بود اینقدر نشین پای چت نداره آخر عاقبت .اصلا چه ربطی داشت نه؟ربط نداشت؟چت به عشقو عاشقیو اینا.نداشت یعنی؟خب به ما چه اصلا!!!من تا اینجاشو بهت گفتم دیگه ربطش با خودت. همه چیرو که نباید لقمه کنن بذارن تو دهنت.پس تو کی می خوای بزرگ شی بچه.فقط لنگ دراز می کنی؟این باید همچنان آک بمونه؟خب بمونه به ما چه اصلا!!!خب کوفتو به ما چه.هی زرتو زرت به ما چه به ما چه.

راستی بچه ها جون دلم واستون یه جیگیلی شده بود.واقعا بی کامپیوتری بد دردیا آقا بــــــــــــــــــــد!!

دست همتونم درد نکنه اینقدر لطف فرمودید و نظراز خودتون در کردید.قربونتون برم.

همم ... آقا ! یه متن عشقولانه­ای نوشتم اصلا ماه !!!!!! 2 هفته­س دارم روش کار می­کنم ! فک کن ... !!!

اصلا یه چیزی میگم یه چی میشنوی ... با وجود اینکه خیلی بی استعدادم ولی انقدر عاشقانه­ست ... اشک تک تکتون در میاد ! حالا ببین !

این شما و این هم حاصل 2 هفته تلاش من :

 

 

خب ... ببین عزیزم ، بیا ...  کفترای قلب ذلیل شدمونو .... پر بدیم ... برن هوا ... نیان زمین ...آهای الاغ نازنین ... سر در هوا سم بر زمین ... !

تو خیلی خوبی عزیزم ! می فهمی که چی میگم !؟ اگه نفهمی .... خیلی خنگی !


ممم .... چیزه ! نگاه تو مرا ذوب میکند ... یکهو میبینی من نیست شدم ! رفتم تو زمین ... بعد هی دوستام میگن دیوونه ! دیوونه ! کجایی !؟

... وآنها نمیدانند که من ذوب شدم ...

صدای تو مرا خیلی گرم میکند ... وقتی که هی زرتوپرت میکنی...من گرم میشوم ! ...ولی خدایی هیچی شومینه­ی خونمون نمیشه !

تو خوبی ... میدانم !
آنروز که ما با هم تو کوچه­ی خلوت راه میرفتیم ... استیشن آمد ما را گرفت ... ولی تو را نگرفت ... من را گرفت ... تو در رفتی ... من آن روز خیلی از تو خوشم آمد ...چون فهمیدم خیلی زبلی ... !

گام های استوار تو مثل پرواز کبوتران است !!!! (من عاشق این تشبیه­های بدون وجه شبه خودمم! )

 

مم ... بعضی وقت ها هست که من از دست تو بسی ناراحت میشوم ...چون خبردار میشوم که باز هم رفتی gf پیدا کردی ... البته من زیاد به دل نمیگیرم چون میدانم که تو برای امتحان کردن من این کار ها را میکنی ... !

 

واااااااای که تو چقدر ماهی ....

 

 

میدونم خیلی گریه دار بود ... دستمال کسی خواست رو میزه برداره ...

بسه دیگه خواهش  می کنم .اینقدر تشویق نکنید.بابا ول کن ماچو بوس دیگه واسه چیه؟!!بفرمایید دیگه.اااااااااااااااااااااااااااه بشین سر جات دیگه توام.جنبه ی هیچی رو ندارن.همینه دیگه یکی مثه اون شاعرا که بدون مجوز میان یکی هم مثه من که همه واسش بال بال می زنن. می دونم بابا .درکتون می کنم.

همینجوریشم  کلی وقتمو گرفتی.آخه نه اینکه وقت من همینجوری نیس که ...واسه خودش کلی باارزشه.اصلا یعنی چی؟ برو عاشق شو ..به ما چه اصلا .خواستی برو معتاد شو.شما که فقط دنباله بهونه ای دیگه.

عزیزان امروز می خواییم در باره ی یکی از معذلات بزرگ جامعه یه مختصر بحثی داشته باشیم البته شما حق دارید فقط بشنوید من خودم اینجا از حق همتون دفاع می کنم.همین طور که می دونید جامعه دو مئذل بزرگ داره .البته هم اکنوم.یکی سهمیه بندی شدن بنزین و دیگری سربازیه جوانان.

می گم این سربازیم معذل شده ها(نمی دونم معزله مئذله موعزله مئزله ...)شرمنده واقعا من از پایه مشکل دارم.اره می فرمودم.اصلا یعنی چی که پسر سربازی نره؟اصلا چه معنی می ده؟ول گشتن و مفت خوری هم حدی داره آخه.اصلا این چه کاریه ؟پسر که به سن بلوغ رسیدبه محظ رئیت اولین رشته پشت لبش  باید بفرستیش بره سربازی. یه خورده که آش خنک خورد دستش که اومد نون دونه ای چنده تو گوشش می مونه اومد خونه از دست پخت مامانو آبجیو اینا ایراد که نگیره هیچ سنگم دادن بخوره صداشم در نیاد.لازم بود کتکم بخوره .بچه زدن نداره غول بچه که زدن داره که .

اصلا یعنی چی پسر عذب تو خونه بمونه؟چه معنی می ده این؟اگه دست من بود نمی ذاشتم احدی سربازی نره.همه رو از دم مشمول می کردم.کف پای صافو کمر صاف و موی صافو اینا آخه چه دلیلیه واسه معاف شدن؟همچین دلیلای قشنگی نیستن من دوس ندارم.همین حرفا رو می زنن که همه می رن سندل می گیرن دیگه. دو روز دیگه که کف پاشون شد عینه کف دستشون مثه دخترای کور می شینن تو خونه(البته به قول مامان)سر کار که نمی رن هیچ آب و دونشونم باید ساعت به ساعت عوض کنی.

اینا دیگه .همین داداشیه من. پروپرو با 23 سال سن داره واسه خودش راس راس می چرخه.آخه یکی نیس بگه تو آینده نداری پسر؟؟ تو کار نمی خوای زن نمی خوای؟؟؟؟؟ البته مورد سوم و که اگه هم بخواد فکر نمی کنم بدن.بعد توقع داره پول تو جیبیشم هر ماه حاظر باشه.اونوقت منه بیچاره مثه کزت باید از صبح تا شب اینجا یخ حوض بشکنم با یه دبه دوغ شبم رو روز کنم. اینم که اعصا بمه.اینا همش دیالوگای خودم بودا .یه وقت فکر نکنی از یه جا برداشت کردما.نه صلا به هیچ وجح.خودت که می دونی اهل هر چی باشم اهل تقلیدو این حرفا ...نه اصلا حرفشو نزن.

حالا شما بگذر .

راستی بالاخره موفق شدیم واسه ترم جدید یه خوابگاه بگیریم عی نهو زندان ابو قریب(همینه دیگه؟)عزیزانی که قصد بازدید از زندان ابوقریبو دارن ولی تا این لحظه موفق به بازدید از زندان نشدن می تونن از شعبه ی دوم اون که تازه تاسیس شده و واقع در شهر جدیده بازدید کنن. ما و مسئولان خوابگاه ابوقریب تمام تلاش خودمونو می کنیم که بهتون بد بگذره و هه حس زندان به شما القا بشه.

اصلا به ما چه؟؟به قول بابا یه خورده دندون رو جیگر بذار این چند ترمم تموم میشه. دیگه بعدشم که تکلیف روشنه. باید مدرک رو بذاریم در کوزه آبشو بخوریم .به به چه حالی می ده آب مدرک خوردن..البته از این حرفای کلیشه ای که اصلا خوشم نمی یاد چون مطمئنن واسه هر کی که کار پیدا نشه واسه من دیگه پیدا می شه .کشکه مگه؟ مگه دست خودشونه اصلا.همچین کاری پیدا کنم نفهمی از کجا خوردی.

دیگه باید برم دیگه این دفه خبر زیاد داشتم ولی اینگار پاچمونو ول نمی کنن اینا .همینجوریشم باید 600 تومن پیاده شم.صندوقم که اون پایینه دیگه.به قول شاعر به صندوق کامنتا سنگ نزنید  شاید انجا کفتری می خورد آب ...همین دیگه.

 

 


نوشته شده در شنبه 86/7/7ساعت 10:54 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

آب این رود به سرچشمه نمی آید باز...

خب نمی یاد که نیاد. غلط نکنم اون جلو ملو ها خبراییه.خب ایح تیمالن سدی چیزی جاسازی کردن دیگه .والا .دلیله دیگه ای نمی تونه داشته باشه که اینا ورداشتن  سوالش کردن.اصلا من نمی دونم چه دلیلی داره آب رود به سرچشمه بیاد باز؟حالا مثلا نیاد چمیشه.ها؟حرفیه؟نه بگو حرفیه؟چیه شاخی؟بیا... منم شاخم.واسه من شاخ می شه .ما خودمون یه عمری واسه صغیرو کبیر شاخ بودیم. اصلا یعنی چه که هر کی از راه می رسه شاعر می شه ؟وقتی یه پیش کسوت در همه ی زمینه ها(آره خودمم تشویق نکنید....) بهت داره می گه این مصرع موچ چیلات داره بگو چشم.صداتم در نیاد دیگه. عصاب مصاب ندارم می زنم جفت چشمات بیفته کفه اتاقا.

الان بهت می گم خب.

ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا می گم فکر کنم  اون موقه ها روز جوان بود. نه؟هان؟بود یا نه؟بود دیگه.آره بابا تو تلویزیونو رادیو و اینا یه چیزایی که می گفتن  ولی فک کنم همچینی یه چی یادشون رفت نه؟آخه تا اونجا که سنم قد می ده نه اینکه روز کودک حداقل به صف می شدیم یه مداد دستمون می دادن اینگاری الان دیگه یادشون رفت اون یه مدادم دستمون بدن.نمی دونم شایدم مشکل از بودجه ی کشور باشه آخه نه اینکه گرونی و  مشکلات اقتصادیو ایناس. بعدشم نه اینکه تا حرفم می زنیم می گن  بنزین سهمیه بندیه  و اینا خب بنزینم که گرون شه خودت دیگه ربطشو با مداد باید بدونی دیگه.

نمی دونی یعنی؟

به قول مامانم پس تو این دانشگاها چی یادتون می دن؟

عزیز برادر چطور متوجه ربطش نشدی؟ تو دیگه باید بتونی هر چیز بی ربطی رو به هر چیز بی ربط دیگه خیلی راحت ربط بدی.حالا ایندفه رو من بهت می گم تا یه موقه یکی ازت پرسید سه نکنی.

خب حالا هر جا هستی بیا تو کلاس.(به قول کاویانی عزیز)

ببین بنزین که سهمیه بندی شد خب نداشتن که بخرن بریزن تو ماشین که بعد باهاش برن جنگل درختارو بار کنن بیارن اینور. بعد که نرفتن جنگل خب درختم بار نکردن بیارن در نتیجه مداد نداریم.

اینم می شه نمودارش که البته واسه درک  بهتر مبحثه این دفس=

بنزین سهمیه بندی شده>>>>ماشنه بی بنزین شد>>>>جنگله رو کسی تحویل نگرفت>>>>>درختا باد کردن رودسته جنگل>>>>>مداد نداریم>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>(درنتیجه)روز جوون یه مدادم دستمون نمی دن .

 خب ماهم لابد باید دهنمونو ببندیم دیگه .ولی خوب روزایی بود .حداقلش  یه چیزی بود که به خاطرش تاروز کودک دلمونو خوش کنیمو شبا خوابمون نبره .الان که همون یه چزم ورچیدن.

خب به ما چه اصلا .منو باش سنگ کیارو به سینه می زنم. اصلا مگه من چند سالمه.؟نه بابا .نـــــــــــــه !!من هنوز قاطیه قشر جوون نشدم .هان؟شدم ینی؟نه بابا این چه صحبتیه اصلا.مگه من چقدر سن دارم آخه؟اصلا ما هنوز چشممون به دسته مدیر مدرسس.آره؟

 البته اون قدا هم دلتونو نمی شکنما .یعنی اونقدا هم بی خیالتون نشدن اره بابا.این طفلکیا تمو م زور خوشونو زدن.  روز شنبه ای موزه  هارو مجانی کردن.آره بابا مفت.که با برو بچز بری حالشو ببری.

دیدی چه طور الکی الکی این طفلکیارو داشتیم می بردیم زیر سوال؟

آخه دلت می یاد؟ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــن همه کار کردن واسه ما.دیگه چی می خوای؟ اصلا بترکون.

بعد بگو قشر جوونو تحویل نمی گیرن.خب حالا اگه راضی شدی پاچه ی مارو ول کن بذا بریم به بدبختیمون برسیم.

بدبختیه ما هم که یکی دوتا نی که. دوتا سه تاس.حالا ما هر دفه میاییم اینجا جار می زنیم دفه ی بعد اونوره آبیم هی اینا حال گیری می کنن ضد حالرو می زنن.تا من بیام برگردم شهر جدیدم جونم رو گرفتن،  تابوتمو فرستادن اونور.آخه نه این که اینا هم اینور پاچه ی مارو چسبیدن  دردسر داره حالا تا بیام برم.

می گم شما فکر می کنید وبلاگ من یه رووووووووزی جزو وبلاگای برتر می شه؟من که چشمم آب نمی خوره.

اینا دیگه......جونه تو ببین خشکه خشکه.به چرندیات دیگه بهایی نمی دن بدبختانه.یکی باید بیاد منو آپ کنه چهار سال   پیشم همین بودم الانم اینگار همونم.خب مهم نیست .حالا شما زیاد خودشو ناراحت نکن.

جونه شما حالمو گرفتید.حالا همینجوری واسه دلخوشیه ما هم که شده یه تعریفی از ما می کردی.

فعلا دیگه حس نوشتن نیست.با ابن حرفات هرچی حس بوداز ما گرفتی .شما هم که کم کاسبی نکردی. کادوتم که گرفتی.  حالا  بزن به چاک.یالا دیگه منتظر چی هستی ؟نکنه جونمم می خوای؟اینه هاااااااا... می گن به یارو رو دادن ....برو دیگه.برو بچه پررو.

آوووووووووووووو!!  گویا اون پایین خبراییه.نه؟نیست؟بابا ایناها. داره می گه هر چی بگی در همه حال باهاش موافقت می کنن.چه خوبه نه؟وقت کردی یه سری هم به اون بزن طفلی عقده ای شد.

راستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

عیدتون مبارک  

 

شنیده ام که می آیی

یک روز جمعه

حوالی خنکای سحر

از این همه ظلمت میگذری

و نور را رهایی میدهی از مسلخ

 شنیده ام

نگاهت معجزه می افریند

و دستهای شفا بخشت

حادثه میسازد

شنیده ام

قدم که بر میداری

زمین شرم میکند از کوچکی اش

و اسمان از گرمای کلامت میسوزد

ای پیدای پنهان

کدام نمازم را به تو اقتدا کنم؟

 


نوشته شده در سه شنبه 86/6/6ساعت 9:51 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

 

 

تو نیکی می کنو در دجله انداز

خودم شیرجه می رم درش میارم

 

البته شنا که بلد نیستم حالا من همین جوری یه چیزی گفتم. شما زیاد جدی نگیر فقط نیکی یرو بکن دیگه بقیه شو کاریت نباشه.بالاخره یه پتروس فداکاری پیدا می شه که واسه شما شیرجه بره.

 

 

 

 

بدبختانه باید بگم که من هنوز تهرانم.

می گم کاره منم چواسس .تو این هوای گرم مردم گرما زده می شن من سرماخوردم.الان تقریبا 5 روزه که من در سرماخوردگی به سر می برم و احدی هم به عیادت اینجانب نیومده.آخه شما چه دوستایی هستید.هر چند من که هنوز به جز یه با مرام دوستی ندیدم ولی خب واسه شورو همون یکی بسه..یالا همین الان بپر ده بیس تا کمپوت هلو بخر بیا عیادتم.حتما هم باید هلو باشه. دقت کن چیزه دیگه ای بهت نندازن چون من نمی خورم.بابا من دارم هلاک می شم اینجا.

قیافم که خیلی خنده دار شده.فکر کن وسط تابستو ن مجبورت کنن سرتو بکنی تو یه کلاهه پشمی. نمی دونم شایدم کلاهو کردم تو سرم.حالا مهم نیس اینا. مهم اینه که ...هیچی ولش می ترسم دوباره من یه کلمه اینجا به کار ببرم بشه قضیه ی یکی از پستام تو اون وبلاگ دو روز دیگه اینجارو فیلترش کنن.

می گم توجه کردید این بچه هایی که هنوز به بلوغ فکری نرسیدن چقدر خنگن.البته دور از جون شما.همین خواهرم.دیوانس.واسه یه بارم که شده دلم واسش سوخت گفتیم بابا این طفلکی دلش تو خونه پوسید حالا که  می رم بیرون همچینی قراره بعد از یک قرن با بچه های دبیرستان شاد باشیم این زبون بسته رو هم برداریم ببریم.فکر کن وقتی برگشتیم خونه این هنوز خستگی در نکرده ورداشته دعوایی که تو 1000 فرسخیه ما بودو واسه این مامانه ساده ی ما گزارش کرد خب نتیجش چی شد؟ این که من دیگه حق ندارم با بروبچز بزنم بیرون البته نه هر بیرونیا فقط همون بیرونی که اون دفه رفتیم.

می دونید چیه؟ اینقدر چرتو پرتم نمی یاد یاد روزای آخر اون وبلاگم افتادم .هی یادش بخیر.

می گم این بی حیا اینقدر نیگا نیگا کرد منم اینقدر نیگاش کردم تا بالاخره بدبختانه من از رو رفتم.آخه اینا که به همین سادگی از رو نمی رم.تازه دو نفر دیگه رو هم دعوت به تماشا می کنن.خب طفلکیا بودجشون نمی رسه برن سینما چه کنن دیگه.چاره ای نیست.من نمی دونم طرح جمع آوریه ارازلو اوباش این وسط چی کارس؟جمع می کنه. نمی کنه. بالاخره چی کار می کنه.یه دفه دوتا بچه سوسول می بینن جو می گیرتشون می گن حالا بیایید یه طرحی هم این وسط از خودمون در کنیم. بعد که یه چندروزی می گذره و دیگه به چشم خودشون چیزی نمی بینن اصلا یادشون رفته که بابا طرحی هم این وسط بوده.اصلا به ما چه.مگه نه؟من که اینجا مهمونم .تو new cityeما هم که همه ی اینا رعایت میشه آخه طفلکی کوته عقلای اونجا اصلا نمی دونن مدل سیخ تو پریز و خروسیو تی شرت آستین کوتاه چیه.قربونشون بری مثه آقا می رن مثه آقا برمی گردن.

راستی از دفه دیگه سعی می کنم اینقدر طومار نویسی نکنم.مختصرو مفید البته امیدوارم شما بفهمید.

شعرم ندارم.برو دیگه.

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/6/1ساعت 10:31 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |
<      1   2   3      >