آب این رود به سرچشمه نمی آید باز... خب نمی یاد که نیاد. غلط نکنم اون جلو ملو ها خبراییه.خب ایح تیمالن سدی چیزی جاسازی کردن دیگه .والا .دلیله دیگه ای نمی تونه داشته باشه که اینا ورداشتن سوالش کردن.اصلا من نمی دونم چه دلیلی داره آب رود به سرچشمه بیاد باز؟حالا مثلا نیاد چمیشه.ها؟حرفیه؟نه بگو حرفیه؟چیه شاخی؟بیا... منم شاخم.واسه من شاخ می شه .ما خودمون یه عمری واسه صغیرو کبیر شاخ بودیم. اصلا یعنی چه که هر کی از راه می رسه شاعر می شه ؟وقتی یه پیش کسوت در همه ی زمینه ها(آره خودمم تشویق نکنید....) بهت داره می گه این مصرع موچ چیلات داره بگو چشم.صداتم در نیاد دیگه. عصاب مصاب ندارم می زنم جفت چشمات بیفته کفه اتاقا. الان بهت می گم خب. ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا می گم فکر کنم اون موقه ها روز جوان بود. نه؟هان؟بود یا نه؟بود دیگه.آره بابا تو تلویزیونو رادیو و اینا یه چیزایی که می گفتن ولی فک کنم همچینی یه چی یادشون رفت نه؟آخه تا اونجا که سنم قد می ده نه اینکه روز کودک حداقل به صف می شدیم یه مداد دستمون می دادن اینگاری الان دیگه یادشون رفت اون یه مدادم دستمون بدن.نمی دونم شایدم مشکل از بودجه ی کشور باشه آخه نه اینکه گرونی و مشکلات اقتصادیو ایناس. بعدشم نه اینکه تا حرفم می زنیم می گن بنزین سهمیه بندیه و اینا خب بنزینم که گرون شه خودت دیگه ربطشو با مداد باید بدونی دیگه. نمی دونی یعنی؟ به قول مامانم پس تو این دانشگاها چی یادتون می دن؟ عزیز برادر چطور متوجه ربطش نشدی؟ تو دیگه باید بتونی هر چیز بی ربطی رو به هر چیز بی ربط دیگه خیلی راحت ربط بدی.حالا ایندفه رو من بهت می گم تا یه موقه یکی ازت پرسید سه نکنی. خب حالا هر جا هستی بیا تو کلاس.(به قول کاویانی عزیز) ببین بنزین که سهمیه بندی شد خب نداشتن که بخرن بریزن تو ماشین که بعد باهاش برن جنگل درختارو بار کنن بیارن اینور. بعد که نرفتن جنگل خب درختم بار نکردن بیارن در نتیجه مداد نداریم. اینم می شه نمودارش که البته واسه درک بهتر مبحثه این دفس= بنزین سهمیه بندی شده>>>>ماشنه بی بنزین شد>>>>جنگله رو کسی تحویل نگرفت>>>>>درختا باد کردن رودسته جنگل>>>>>مداد نداریم>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>(درنتیجه)روز جوون یه مدادم دستمون نمی دن . خب ماهم لابد باید دهنمونو ببندیم دیگه .ولی خوب روزایی بود .حداقلش یه چیزی بود که به خاطرش تاروز کودک دلمونو خوش کنیمو شبا خوابمون نبره .الان که همون یه چزم ورچیدن. خب به ما چه اصلا .منو باش سنگ کیارو به سینه می زنم. اصلا مگه من چند سالمه.؟نه بابا .نـــــــــــــه !!من هنوز قاطیه قشر جوون نشدم .هان؟شدم ینی؟نه بابا این چه صحبتیه اصلا.مگه من چقدر سن دارم آخه؟اصلا ما هنوز چشممون به دسته مدیر مدرسس.آره؟ البته اون قدا هم دلتونو نمی شکنما .یعنی اونقدا هم بی خیالتون نشدن اره بابا.این طفلکیا تمو م زور خوشونو زدن. روز شنبه ای موزه هارو مجانی کردن.آره بابا مفت.که با برو بچز بری حالشو ببری. دیدی چه طور الکی الکی این طفلکیارو داشتیم می بردیم زیر سوال؟ آخه دلت می یاد؟ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــن همه کار کردن واسه ما.دیگه چی می خوای؟ اصلا بترکون. بعد بگو قشر جوونو تحویل نمی گیرن.خب حالا اگه راضی شدی پاچه ی مارو ول کن بذا بریم به بدبختیمون برسیم. بدبختیه ما هم که یکی دوتا نی که. دوتا سه تاس.حالا ما هر دفه میاییم اینجا جار می زنیم دفه ی بعد اونوره آبیم هی اینا حال گیری می کنن ضد حالرو می زنن.تا من بیام برگردم شهر جدیدم جونم رو گرفتن، تابوتمو فرستادن اونور.آخه نه این که اینا هم اینور پاچه ی مارو چسبیدن دردسر داره حالا تا بیام برم. می گم شما فکر می کنید وبلاگ من یه رووووووووزی جزو وبلاگای برتر می شه؟من که چشمم آب نمی خوره. اینا دیگه......جونه تو ببین خشکه خشکه.به چرندیات دیگه بهایی نمی دن بدبختانه.یکی باید بیاد منو آپ کنه چهار سال پیشم همین بودم الانم اینگار همونم.خب مهم نیست .حالا شما زیاد خودشو ناراحت نکن. جونه شما حالمو گرفتید.حالا همینجوری واسه دلخوشیه ما هم که شده یه تعریفی از ما می کردی. فعلا دیگه حس نوشتن نیست.با ابن حرفات هرچی حس بوداز ما گرفتی .شما هم که کم کاسبی نکردی. کادوتم که گرفتی. حالا بزن به چاک.یالا دیگه منتظر چی هستی ؟نکنه جونمم می خوای؟اینه هاااااااا... می گن به یارو رو دادن ....برو دیگه.برو بچه پررو. آوووووووووووووو!! گویا اون پایین خبراییه.نه؟نیست؟بابا ایناها. داره می گه هر چی بگی در همه حال باهاش موافقت می کنن.چه خوبه نه؟وقت کردی یه سری هم به اون بزن طفلی عقده ای شد. راستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی عیدتون مبارک شنیده ام که می آیی یک روز جمعه حوالی خنکای سحر از این همه ظلمت میگذری و نور را رهایی میدهی از مسلخ شنیده ام نگاهت معجزه می افریند و دستهای شفا بخشت حادثه میسازد شنیده ام قدم که بر میداری زمین شرم میکند از کوچکی اش و اسمان از گرمای کلامت میسوزد ای پیدای پنهان کدام نمازم را به تو اقتدا کنم؟
نوشته شده در سه شنبه 86/6/6ساعت
9:51 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |