سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رادیو جیــــــــــــــــــبی

بچه ها اینا چی میگن؟؟؟؟؟گریه‌آورگریه‌آور

میگن هممون می میریم دنیا دیگه تموم میشه داریم به اخرش می رسیم؟راس می گن؟؟؟گریه‌آور

من تازه داشتم مهندس می شدمنکته بین

می خواستم دیگه این سری به یکی از خواستگارام جواب بدمدوست داشتن

می خواستم تازه قناعت کردنو یاد بگیرمتهوع‌آور

می خواستم بکوب بشینم یاضی بخونم ه دیگه صفر نشمخوابم گرفت

می خواسنم حجابمم بیشتر رعایت کنمشرمنده

من می خواستم تازه دختر خوبی باشم دیگهگریه‌آورگریه‌آور

باسه چی دنیا داره تموم میشهگریه‌آورگریه‌آور

پس ما که تازه می خواییم جوونی کنیم چیدعوادعوادعوادعوا

یعنی هممون می میریم؟؟گریه‌آور؟

من می خوام زندگی کنم هنوزدعواگریه‌آوردعواگریه‌آور


نوشته شده در پنج شنبه 91/9/23ساعت 9:45 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

بچه ها جونم دندونم آبسه کرده لپم گنده شده .گریه‌آورگریه‌آوراندازه هندونهتهوع‌آور

اصلا دکترا دروغ می گن که اگه مسواک بزنید همیشه دندوناتون سالم و صدف می مونهزبون هیج موقه ام درد نمی کنه، هیج موقه ام آبسه نمی کنه.دروغ می گن زبونبخدا من هر شب 7 دقیقه مسواک می زنم صبام که اصلا صبونه نمی خورم که مسواک بخوام ظهرام که شرکتم و لی بازم من نمی دونم دندونه عقلم باسه چی آبسه کردهترسیدم.اصلا من دندون عقل نمی خواستم، همینجوری نمره هام بالا بودگریه‌آور

دکتر گفت که دوس داره بیاد بیرون ولی جا ندارهتهوع‌آور.خب من چی کار کنم که جا نداره. هموم تو بمونهتهوع‌آور. انقدم به لپه من فشار نیاره که اینجوری قلمبه بشهگریه‌آورگریه‌آور. حالا من چجوری برم دانشگاهترسیدمهمه یه جوری دیگه بهم نگاه می کنن فکر می کنن من از اولشم همین شکلی بودمگریه‌آورایکاش می شد که عکسشو می ذاشتم اینجا حداقل ببینید باسم دعا کنید شاید زودی خوب بشهترسیدم


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/25ساعت 9:15 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

من به یه هم اتاقی نیاز دارممدرک داشتن

آیا کسی هست؟خسته کننده

دخملی هست که مثه خودم خوب و خانم باشه دانشجوی دانشگاه ابهر باشه و جای خواب نداشته باشه؟

بخدا کرایه اش مفته مفته.تهوع‌آور

من تنهایی نمی تونم شبو اونجا بمونم.گریه‌آور

یه دختر جوون با یه ننه قلقلی که طفلکی انقد گرده که خودشم به زور تکون می ده توی یه خونه قدیمی که توی حیاطش پره از درختای انگوره.

توراخدا یه دختره خوب بیاد با من هم خونه بشه.بووووس

من میمیرم از ترس اونجا.گریه‌آور

شب تنهایی خوابم نمیبره.گریه‌آور

همش فکر می کنم باسه اینکه تنهام هر لحظه ممکنه یکی بیاد خفم کنه.

اون پیرزنه ام که سرش تو کاره خودشه.اصلا حواسش به من نیست که. اصلا فکر نمی کنه که من، یه دختر جوون،عسلپوزخند، خوشگل پوزخند، عروسکپوزخند،توی اتاق تنها خوابیدم ممکنه هزار تا اتفاق باسش بیفته.

جون مادرتون هر کی دانشجوی ابهره یا یکی از آشناهاش ( که البته خانمم باشه ) دانشجوی ابهره واسم پیام بذاره و بیاد با من هم خونه بشه.من میمیرم از تنهاییگریه‌آورگریه‌آور


نوشته شده در شنبه 91/7/8ساعت 3:9 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |

 

دارم اخراج می شم...ترسیدم

مهم نیست کهگیج شدم

چیزی که زیاده کارتهوع‌آور

همینجوری ریختهتهوع‌آورتهوع‌آور

مگه نه...؟؟؟

اصلا خودم می خواستم دیگه نیام...خیلی خنده‌داراگه ام اون اخراجم نمی کرد خودم دیگه نمی یومدم...خیلی خنده‌دارحتما خودش اینو فهمیده بود.

عادتگریه‌آور؟؟؟

عمرا...گریه‌آور

من عادت کرده باشم؟؟؟بازم عمراگریه‌آور

درسته نزدیک سه ساله اینجام و لی من اصلا ادمی نیستم که عادت کنمگریه‌آور.

مامانم می گه آدما به همه شرایط  کم کم عادت می کنن.خب دوباره منم عادت می کنمبلبلبلو.

بجاش با عزتنفس می رم بیرون. اصلنم گریه نمی کنم...ککمم نمی گزه...

اصلا اینجا مزایا نداشت که. اصلا هرموقه دلم می خواست بهم مرخصی نمیداد که. اصلا کارش سایه نبود که .مهم نیست که .من که اصلا ناراحت نیستم که .ببینیدگریه‌آورترسیدمگریه‌آورترسیدمگریه‌آورترسیدمگریه‌آور

 


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 8:44 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

حوال ما سر کلاس اندیشه اسلامی دانشگاه:
استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد…
ما: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: بله آفرین!می خواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…
... ما: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: وعجل فرجهم انشاء الله! به نظر شما چرا حضرت محمد…
ما: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…
ما: کدام حضرت؟
استاد: حضرت محمد!
... ما: ...
استاد: چراپیامبر اسلام ...
یکی از ما: استاد به نظر شما می شه حضرت ایراهیم رو هم پیامبر اسلام گفت یا فقط حضرت محمد...
بقیه ما:الللللللللللللللللللهم ......


نوشته شده در یکشنبه 91/3/21ساعت 2:58 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |

قبول شدم.مهندسی IT

الموت قزوین رفتید؟

فکر کنم آخر دنیا که می گن اونجاس.

رفتم واسه ثبت نام.

بدترین سفر عمرم.

ترسناک ترین سفر عمرم.

سه ساعت بود ولی انگار یه عمر بود.

سه ساعت تو یه تاکسی ...

تو یه مسیری که تا چشم کار می کنه کو ه و کو ه و کوهه.

همشم داری میری بالاتر... با تاکسی.تاکسی که فکر می کردم دیگه از توش زنده بیرون نمیام.

تو یه تاکسی که مسافراش فقط چند تا مرد غریبه ان که نه می شناسیشون نه خیالت راحته که سالم می رسی دانشگاه.

همش باید مواظب باشی که یه وقت گوشیت زنگ نخوره یا حرکتی نکنی یا لبخندی نزنی که اونا در بارت فکر اشتباه کنن.

انقد ترسیدی که می خوای بالا بیاری.چشمات داره از خستگی راه بسته می شه .ولی از ترس حتی یه ثانیه ام نمی تونی چشاتو ببندی.سرت داره گیج می ره.از بالا که به پایین مسیر نگاه میکنی یه عالمه کوه می بینی که هنوزم باید بالاتر بری.فقطم کوه.نه یه ادم نه یه ده حتی یه گوسفند.یه بز یه خر.

دستتو تو جیب پشت کیفت می کنی و چاقوتو که یه عمری بی مصرف بوده و الان تنهاسلاحته تو دستات آماده می کنی.

چند تا دیگه تست باید میزدم که حداقل یه خیابون تا آخر دنیا فاصله داشته باشه؟؟

بعد از سه ساعت کع می رسی دانشگاه فقط چند تا کارگره عمله می بینی و بس.تو سه ساعت توراه بودی واسه خاطر اینجا؟؟؟؟؟

نه ماشینی نه آبی نه بوفه ای که یه کوفتی بخوری نه حتی یه کیوسک تلفن که زنگ بزنی از آبادی برات تاکسی بفرستن که برگردی .

بعد از سه ساعت که رو پله های دانشگاه خوابت می بره چشماتو که باز می کنی از ته جاده یه تاکسی اومده که فکرکنم فرشته ی نجاتم بود.


نوشته شده در دوشنبه 90/7/11ساعت 9:12 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |

بدترین روزای عمرمو میگذرونم...

 

زندگیم جهنم شده...

 

خدایا تمومش کن...

 

غلط کردم خدایا...

 

خدایا غلط کردم...


نوشته شده در شنبه 90/6/12ساعت 10:7 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |