بچه ها اینا چی میگن؟؟؟؟؟ میگن هممون می میریم دنیا دیگه تموم میشه داریم به اخرش می رسیم؟راس می گن؟؟؟ من تازه داشتم مهندس می شدم می خواستم دیگه این سری به یکی از خواستگارام جواب بدم می خواستم تازه قناعت کردنو یاد بگیرم می خواستم بکوب بشینم یاضی بخونم ه دیگه صفر نشم می خواسنم حجابمم بیشتر رعایت کنم من می خواستم تازه دختر خوبی باشم دیگه باسه چی دنیا داره تموم میشه پس ما که تازه می خواییم جوونی کنیم چی یعنی هممون می میریم؟؟؟ من می خوام زندگی کنم هنوز بچه ها جونم دندونم آبسه کرده لپم گنده شده .اندازه هندونه اصلا دکترا دروغ می گن که اگه مسواک بزنید همیشه دندوناتون سالم و صدف می مونه هیج موقه ام درد نمی کنه، هیج موقه ام آبسه نمی کنه.دروغ می گن بخدا من هر شب 7 دقیقه مسواک می زنم صبام که اصلا صبونه نمی خورم که مسواک بخوام ظهرام که شرکتم و لی بازم من نمی دونم دندونه عقلم باسه چی آبسه کرده.اصلا من دندون عقل نمی خواستم، همینجوری نمره هام بالا بود دکتر گفت که دوس داره بیاد بیرون ولی جا نداره.خب من چی کار کنم که جا نداره. هموم تو بمونه. انقدم به لپه من فشار نیاره که اینجوری قلمبه بشه. حالا من چجوری برم دانشگاههمه یه جوری دیگه بهم نگاه می کنن فکر می کنن من از اولشم همین شکلی بودمایکاش می شد که عکسشو می ذاشتم اینجا حداقل ببینید باسم دعا کنید شاید زودی خوب بشه من به یه هم اتاقی نیاز دارم آیا کسی هست؟ دخملی هست که مثه خودم خوب و خانم باشه دانشجوی دانشگاه ابهر باشه و جای خواب نداشته باشه؟ بخدا کرایه اش مفته مفته. من تنهایی نمی تونم شبو اونجا بمونم. یه دختر جوون با یه ننه قلقلی که طفلکی انقد گرده که خودشم به زور تکون می ده توی یه خونه قدیمی که توی حیاطش پره از درختای انگوره. توراخدا یه دختره خوب بیاد با من هم خونه بشه. من میمیرم از ترس اونجا. شب تنهایی خوابم نمیبره. همش فکر می کنم باسه اینکه تنهام هر لحظه ممکنه یکی بیاد خفم کنه. اون پیرزنه ام که سرش تو کاره خودشه.اصلا حواسش به من نیست که. اصلا فکر نمی کنه که من، یه دختر جوون،عسل، خوشگل ، عروسک،توی اتاق تنها خوابیدم ممکنه هزار تا اتفاق باسش بیفته. جون مادرتون هر کی دانشجوی ابهره یا یکی از آشناهاش ( که البته خانمم باشه ) دانشجوی ابهره واسم پیام بذاره و بیاد با من هم خونه بشه.من میمیرم از تنهایی دارم اخراج می شم... مهم نیست که چیزی که زیاده کار همینجوری ریخته مگه نه...؟؟؟ اصلا خودم می خواستم دیگه نیام...اگه ام اون اخراجم نمی کرد خودم دیگه نمی یومدم...حتما خودش اینو فهمیده بود. عادت؟؟؟ عمرا... من عادت کرده باشم؟؟؟بازم عمرا درسته نزدیک سه ساله اینجام و لی من اصلا ادمی نیستم که عادت کنم. مامانم می گه آدما به همه شرایط کم کم عادت می کنن.خب دوباره منم عادت می کنم. بجاش با عزتنفس می رم بیرون. اصلنم گریه نمی کنم...ککمم نمی گزه... اصلا اینجا مزایا نداشت که. اصلا هرموقه دلم می خواست بهم مرخصی نمیداد که. اصلا کارش سایه نبود که .مهم نیست که .من که اصلا ناراحت نیستم که .ببینید حوال ما سر کلاس اندیشه اسلامی دانشگاه: قبول شدم.مهندسی IT الموت قزوین رفتید؟ فکر کنم آخر دنیا که می گن اونجاس. رفتم واسه ثبت نام. بدترین سفر عمرم. ترسناک ترین سفر عمرم. سه ساعت بود ولی انگار یه عمر بود. سه ساعت تو یه تاکسی ... تو یه مسیری که تا چشم کار می کنه کو ه و کو ه و کوهه. همشم داری میری بالاتر... با تاکسی.تاکسی که فکر می کردم دیگه از توش زنده بیرون نمیام. تو یه تاکسی که مسافراش فقط چند تا مرد غریبه ان که نه می شناسیشون نه خیالت راحته که سالم می رسی دانشگاه. همش باید مواظب باشی که یه وقت گوشیت زنگ نخوره یا حرکتی نکنی یا لبخندی نزنی که اونا در بارت فکر اشتباه کنن. انقد ترسیدی که می خوای بالا بیاری.چشمات داره از خستگی راه بسته می شه .ولی از ترس حتی یه ثانیه ام نمی تونی چشاتو ببندی.سرت داره گیج می ره.از بالا که به پایین مسیر نگاه میکنی یه عالمه کوه می بینی که هنوزم باید بالاتر بری.فقطم کوه.نه یه ادم نه یه ده حتی یه گوسفند.یه بز یه خر. دستتو تو جیب پشت کیفت می کنی و چاقوتو که یه عمری بی مصرف بوده و الان تنهاسلاحته تو دستات آماده می کنی. چند تا دیگه تست باید میزدم که حداقل یه خیابون تا آخر دنیا فاصله داشته باشه؟؟ بعد از سه ساعت کع می رسی دانشگاه فقط چند تا کارگره عمله می بینی و بس.تو سه ساعت توراه بودی واسه خاطر اینجا؟؟؟؟؟ نه ماشینی نه آبی نه بوفه ای که یه کوفتی بخوری نه حتی یه کیوسک تلفن که زنگ بزنی از آبادی برات تاکسی بفرستن که برگردی . بعد از سه ساعت که رو پله های دانشگاه خوابت می بره چشماتو که باز می کنی از ته جاده یه تاکسی اومده که فکرکنم فرشته ی نجاتم بود. بدترین روزای عمرمو میگذرونم... زندگیم جهنم شده... خدایا تمومش کن... غلط کردم خدایا... خدایا غلط کردم...
استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد…
ما: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: بله آفرین!می خواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…
... ما: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: وعجل فرجهم انشاء الله! به نظر شما چرا حضرت محمد…
ما: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…
ما: کدام حضرت؟
استاد: حضرت محمد!
... ما: ...
استاد: چراپیامبر اسلام ...
یکی از ما: استاد به نظر شما می شه حضرت ایراهیم رو هم پیامبر اسلام گفت یا فقط حضرت محمد...
بقیه ما:الللللللللللللللللللهم ......
نوشته شده در پنج شنبه 91/9/23ساعت
9:45 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |
نوشته شده در پنج شنبه 91/8/25ساعت
9:15 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |
نوشته شده در شنبه 91/7/8ساعت
3:9 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |
نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت
8:44 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |
نوشته شده در یکشنبه 91/3/21ساعت
2:58 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |
نوشته شده در دوشنبه 90/7/11ساعت
9:12 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |
نوشته شده در شنبه 90/6/12ساعت
10:7 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |