• وبلاگ : راديو جيــــــــــــــــــبي
  • يادداشت : پنجمين دل نوشته واسه خودم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    آره واقعا ارزش خوندن داشت

    زيبا بود

    خوشحال كردين سر زدين

    هو الشهيد ...

    سلام .... ( چي بگم حالا اسمتو ؟ )

    بابا ايول ... فكر كنم اينجا هم ركورد دار باشيد ...

    ولي حيفه مختصر مفيد نكنيد ... يعني در واقع مختصرش حال نمي ده ... نوشته هاي شما كه به من وجبي حال مي دن ... هر چي درازتر بهتر ...

    راستي ... وسط ياد و خاطره وب قبلي تون وقتي ما به احترامش يه دقيقه داشتيم سكوت مي كرديم ييهو رفتين كجا ما نفهميديم ؟

    ولي ارازل و اوباش تو شهر ما رو نتونستن بگيرن ... جات خالي ما خودمون از هر ارازل و اوباشي بيشتر رزليم ...

    تو نماز جمعه ي اين هفته هم همه به اين نكته اشره كردن ... ( خوب ما نمي دونستيم بايد خطبه گوش كرد )

    خلاصه مي گفتم كه تو شهر ما موفق نبودن .. آخه كي فكر مي كنه چهار تا دختر خانم و سنگين و از اين حرفا تمام ژاتيشا رو بسوزونن ؟

    ( ببين رفيق تازه پيدا شده ام .. اعتراف كن تو چرت و پرت گويي كم از شما ندارم )

    فعلا يا حق

    سلام ...

    شرمنده ولي قيافتون ( ) ما رو اينجوري كرد . .. بعد اينكه مشكل شما با كمپوت حل نميشه، دواتون فقط بدست جناب عزراييله ...
    در مورد مادرها هم بايد بگم هيچ وقت نبايد به اونا خرده گرفت، چون اونا جز به ما به فرد ديگه اي فكر نمي كنن ...:babyمادر بهترين دوست دنيايي منه...

    طرح اراذل و اوباش هم بيشتر به نفع خودمونه البته تو هم ميتوني طوري باشي كه براي چشمهاي بي پروا سينما نشي، آدمها هميشه جواهرات قيمتيشونو توي مطمئن ترين صندوق ها حفظ مي كنن، جواهر تا وقتي نايابه جواهره و قيمت داره اما وقتي دم دست باشه و همه چه بخوان چه نخوان ، مي بيننش ، ديگه براشون ارزش سابق رو نداره ... مگه نه؟

    صفاي پيام اخلاقي هاي اول پست هاتون :beppa... ياحق!