سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رادیو جیــــــــــــــــــبی

 

 

تو نیکی می کنو در دجله انداز

خودم شیرجه می رم درش میارم

 

البته شنا که بلد نیستم حالا من همین جوری یه چیزی گفتم. شما زیاد جدی نگیر فقط نیکی یرو بکن دیگه بقیه شو کاریت نباشه.بالاخره یه پتروس فداکاری پیدا می شه که واسه شما شیرجه بره.

 

 

 

 

بدبختانه باید بگم که من هنوز تهرانم.

می گم کاره منم چواسس .تو این هوای گرم مردم گرما زده می شن من سرماخوردم.الان تقریبا 5 روزه که من در سرماخوردگی به سر می برم و احدی هم به عیادت اینجانب نیومده.آخه شما چه دوستایی هستید.هر چند من که هنوز به جز یه با مرام دوستی ندیدم ولی خب واسه شورو همون یکی بسه..یالا همین الان بپر ده بیس تا کمپوت هلو بخر بیا عیادتم.حتما هم باید هلو باشه. دقت کن چیزه دیگه ای بهت نندازن چون من نمی خورم.بابا من دارم هلاک می شم اینجا.

قیافم که خیلی خنده دار شده.فکر کن وسط تابستو ن مجبورت کنن سرتو بکنی تو یه کلاهه پشمی. نمی دونم شایدم کلاهو کردم تو سرم.حالا مهم نیس اینا. مهم اینه که ...هیچی ولش می ترسم دوباره من یه کلمه اینجا به کار ببرم بشه قضیه ی یکی از پستام تو اون وبلاگ دو روز دیگه اینجارو فیلترش کنن.

می گم توجه کردید این بچه هایی که هنوز به بلوغ فکری نرسیدن چقدر خنگن.البته دور از جون شما.همین خواهرم.دیوانس.واسه یه بارم که شده دلم واسش سوخت گفتیم بابا این طفلکی دلش تو خونه پوسید حالا که  می رم بیرون همچینی قراره بعد از یک قرن با بچه های دبیرستان شاد باشیم این زبون بسته رو هم برداریم ببریم.فکر کن وقتی برگشتیم خونه این هنوز خستگی در نکرده ورداشته دعوایی که تو 1000 فرسخیه ما بودو واسه این مامانه ساده ی ما گزارش کرد خب نتیجش چی شد؟ این که من دیگه حق ندارم با بروبچز بزنم بیرون البته نه هر بیرونیا فقط همون بیرونی که اون دفه رفتیم.

می دونید چیه؟ اینقدر چرتو پرتم نمی یاد یاد روزای آخر اون وبلاگم افتادم .هی یادش بخیر.

می گم این بی حیا اینقدر نیگا نیگا کرد منم اینقدر نیگاش کردم تا بالاخره بدبختانه من از رو رفتم.آخه اینا که به همین سادگی از رو نمی رم.تازه دو نفر دیگه رو هم دعوت به تماشا می کنن.خب طفلکیا بودجشون نمی رسه برن سینما چه کنن دیگه.چاره ای نیست.من نمی دونم طرح جمع آوریه ارازلو اوباش این وسط چی کارس؟جمع می کنه. نمی کنه. بالاخره چی کار می کنه.یه دفه دوتا بچه سوسول می بینن جو می گیرتشون می گن حالا بیایید یه طرحی هم این وسط از خودمون در کنیم. بعد که یه چندروزی می گذره و دیگه به چشم خودشون چیزی نمی بینن اصلا یادشون رفته که بابا طرحی هم این وسط بوده.اصلا به ما چه.مگه نه؟من که اینجا مهمونم .تو new cityeما هم که همه ی اینا رعایت میشه آخه طفلکی کوته عقلای اونجا اصلا نمی دونن مدل سیخ تو پریز و خروسیو تی شرت آستین کوتاه چیه.قربونشون بری مثه آقا می رن مثه آقا برمی گردن.

راستی از دفه دیگه سعی می کنم اینقدر طومار نویسی نکنم.مختصرو مفید البته امیدوارم شما بفهمید.

شعرم ندارم.برو دیگه.

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/6/1ساعت 10:31 صبح توسط شاید خودم نظرات ( ) |