ایندفه که اومدم خونه دلم واسه همه تنگیده بود.درسته همه هستن الا داداشیم ولی انگار هیچکی نیست.داداشی رفت سربازی.رفت که آقا بشه.مرد بشه. یادمه همیشه از سربازی فراری بود.همیشه.هر وقتم تو خونه از این حرفا می شد یه جورایی می زد بیرون. دلم می سوزه واسه لحظه ای که منتظرم بودو منه مزخرف به خاطر این کلاسای لعنتی نتونستم بدرقش کنم. ای کاش الان که خونه ام زمان بر می گشت عقب تا خودم نه از پشت تلفنو با اس ام اس خودم وایمی سادم جلوشو می بوسیدمشو می گفتم خدا به همرات داداشی بعدش یه کاسه آب می ریختم پشتش تا زود زود برگرده.می خواستم وقتی می ره یه عالمه خوراکی واسش بخرمو بذارم تو ساکش .لعنت به هر چی کلاسو درسه.منه نفهم خیال می کردم تو سربازی گوشی هم می برن هر شب واسه اینکه از دلش در بیارم بهش اس ام اس مید ادم به خیال اینکه می خونه و جواب نمی ده.دلم واسش یه زره شده. آدما قدر همو وقتی می فهمن که از هم دورن که دیگه اون موقه هم فاییده نداره. اون موقه ها که نرفته بود هر وقت بر می گشتم کارمون تیکه پرونیو تو سر هم زدن بود نبود روزی که مامان از دسته منو داداشی سرمون داد نزنه. هیچوقت فکر نمی کردم منی که چشم دیدن داداشیمو نداشتمو همیشه فکر می کردم دنبال زیراب زنیه من پیش مامان باباس بشینمو از دلتنگیش گریه کنم. داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دلم واست یه زره شده.کجایی؟تو که آقا بودی.مرد بودی اصلا سربازی رفتی چی کار؟ مامان می گفت تو فرودگاه وقتی داشت سوار می شد به آبجیه بی معرفتش سلام رسوند. لعنت به من با این ابجی شدنم وقتی نتونم لحظه ی خداحافظی کنار داداشیم باشم. تو خونه عکسشو گذاشتم رو دسک ناپ به خیال اینکه پیشمونه ولی هیچی جای کنار هم بودنو نمی گیره. داداشیه گلم ای کاش اونجا کافی نت داشت حداقل می یومدی حرفامو می خوندی. اینا همش از پشیمونیه به خدا. من دیگه اون آبجیه مسخره ی بدجنس نیستم. تازه هر چی هم که بخوای زودی بهت یاد می دم. اصلنم دیگه نمی گم که وقت ندارمو کار دارم. داداشی کجایی ببینی دارم از دوریت گیه می کنم؟اخه این آبجیه دلسنگه تو دلش واسه یکی تنگ شده اونم داداشیشه. داداشی راستی تو این دو روز که من برگشتم دوتا از دوست دخترات زنگ زدن. فکر کنم یادت رفته بود بهشون بسپاری زنگ نزنن ،شایدم اونا از قلم افتادن. طفلکی اونا هم تازه فهمیدن کی از کنارشون رفته. یادته هر وقت می یومدم خونه سر کامی با هم دعوا داشتیم؟ داداشی قول می دم تا برگردی کل کامی رو فرمت کنم . مگه هر وقت می یومدم تهران همینو ازم نمی خواستی؟به خدا ایندفه دیگه اذیت نمی کنم. قاب عکستم دیگه از روی میز بر نمی دارم به جاش وب کم بذارم به خدا می ذارمت رو سرم. لعنت به این خطا که همیشه ی خدا اشغاله .به جونه مامان تو این دوروز صد بار پادگانو گرفتم ولی هر صد بارم یا اشغاله یا جواب نمی دن. به جونه داداشی که دیگه دخمله خوبی شدم دیگه چوقولیتو پیشه بابا نمی کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم. دلم واست تنگ شده یه عالمه زود برگرد توراخدا .منو که می شناسی کافیه بهونه بدی دستم دیگه عمرن لای کتابارو وا نمی کنم.الانم که داداشیم پیشم نیست عمرن طرف جزو ه و دفتر نمی رم تا برگردی.
نوشته شده در دوشنبه 87/1/26ساعت
5:1 عصر توسط شاید خودم نظرات ( ) |